سکوت سکوت سکوت سکوت سکوت
لبخند زدن به هر چیزی، خندیدن و شادی کردن، به روی خود نیاوردن
ادم تو داریم دلم نمیخواد کسی قلبمو بخونه و احساساتم به نمایش در بیاید
واسه همینه اکثرا یا سکوت می کنم یا با مسخره و لبخند ماجرا رو تموم می کنم
+مثل تموم این روزا، تیغ گرفتم دستم، مغزم می گفت بزن قلبم گریه کنان میگفت نه نه دلم نمی آید این زندگی لعنتی و کوفتی و اشغال رو هنوز هم می‌خوام.حقیقتا می‌ترسم از خودم، می ترسم سر از تیمارستان، یا قبرستان دربیارم چون خودم نمیتونم خودم رو درک کنم و حرکت بعدیم رو تشخیص بدم
اهنگ مورات گویه باکان yorgunum با هندزفری و تموم صدا گوشمه و می‌نویسم، و گریه نمی کنم اما بغضی به قدر تمام ناامیدی و هیچی و پوچی ها تو گلومه و نمی‌شکنه یعنی نمی‌خوام چون ..