مث خفه گی در یه قاشق آب): 🥄🚰

دیدی آخر هرچه رشتم پنبه شد جمعه هایم عاقبت یکشنبه شد

روزهای هفته هر کدام شکل و رنگ و بوی خودشان را دارند. شنبه بدترکیب و تلخ و موذی است و شبیه به دختر ترشیده توبا خانم است: دراز ، لاغر ، با چشم های ریز بدجنس. یک شنبه ساده و خر است و برای خودش الکی آن وسط می چرخد. دوشنبه شکل آقای حشمت الممالک است: متین، موقر، با کت و شلوار خاکستری و عصا. سه شنبه خجالتی و آرام است و رنگش سبز روشن یا زرد لیمویی است. چهارشنبه خل است. چاق و چله و بگو بخند است. بوی عدس پلوی خوشمزه ی حسن آقا را می دهد. پنجشنبه بهشت است. و جمعه دو قسمت دارد: صبح تا ظهرش زنده و پر جنب و جوش است. مثل پدر، پر از کار و ورزش و پول و سلامتی. رو به غروب، سنگین و دلگیر می شود، پر از دلهره های پراکنده و غصه های بی دلیل و یک جور احساس گناه و دل درد از پرخوری ظهر ... خاطره های پراکنده - گلی ترقی

۲۲ مهر ۰۱ ، ۲۳:۱۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سررا هستم:D

٥

The Battle We Didn't Choose ... my wife's fight with breast cancer ... بعضی عکسها دل رو مچاله می کنه ... بعضی عکسها چشم رو تر می کنه ... بعضی عکسها فقط یک عکس نیستن ... ... زمانی که آنجلو، جنیفر را می‌بیند عاشقش می‌شود و چندی بعد در یک مهمانی صمیمی عروسی‌شان را جشن می‌گیرند. ۵ ماه بعد جنیفر مبتلا به سرطان ِ سینه می‌شود و آنجلو در بلاگش‌ش می‌نویسد: دقیقا لحظه را به خاطر دارم.صدای جنیفر و لمس شدن انگشتانم را به خاطر دارم. حس ِ آن لحظه هرگز فراموش نمی‌شود. حس ِ لحظه‌ای که به چشمان ِ هم خیره شدیم و دستان همدیگر را فشردیم. ما با هم خواهیم بود. ما در کنار هم خوب خواهیم بود.... در این مسیرآنجلو تصمیم می‌گیرد این نبرد را عکاسی کند wife's-cancer

۲۲ مهر ۰۱ ، ۲۲:۵۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سررا هستم:D

تماماً مخصوص

< وقتی‌ آدم‌ سر جای‌ خودش‌ نباشد دیگر فرقی‌ ندارد کجاست‌، مهم‌ این‌ است‌ که‌ سرجاش‌ نیست‌...


آقای عباس معروفی، همذات پنداری شدید مرا بابت این جملات پذیرا باشید !

۲۲ مهر ۰۱ ، ۰۹:۴۸ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سررا هستم:D

6

Bir ince pusudayım

Yolumun üstü engerek

..

 

۲۱ مهر ۰۱ ، ۱۱:۳۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سررا هستم:D

5

+اروم بشیمhttp://تو ای پری کجایی؛ که رخ نمی نمایی؟

۲۰ مهر ۰۱ ، ۲۳:۲۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سررا هستم:D

٤



در زندگی جملاتی وجود داره که ادم رو منقلب می کنه... جملاتی که با خوندنش دست و دلت می لرزه ... جملاتی که انگار روزی خودت نوشتی ... مثل این متن عباس معروفی بزرگروزی در جایی قرار می گیری که می بینی خود سابقت به هیچ دردی نمی خورد. با چند سال پیشت کاملاً بیگانه ای ... غریبی ... قبولش نداری و بهش خرده می گیری، پشیمانی... مثل سگ پشیمانی. گذشته مثل مجموعه ای واگن پر و خالی همراهت هست. دیگر وقت و حوصله نداری برگردی نگاهش کنی، امکانش را هم نداری که واگن ها را از خودت جدا کنی و سبک سفر کنی. اینها، این مجموعه ی ناچَم همراهت هست و تو پیش می روی. اینها، این مجموعه ی ناچم همان بار سنگینی ست که برخی آدمها آن را برنمی تابند و برای این که از شرش خلاص شوند، بلایی سر خودشان می آورند؛ بعضی می زنند توی باقالی ها، برخی سر از آن دنیا در می آورند. اینها این مجموعه ی ناچم جزو پرونده زندگی توست، مثل یک قطار در سرابندیِ پیچ های یک کوه برفی و تمیز پیش می روی. تنها زمانی که پیچ می خوری چند تایی از واگن های دوران کودکی را می بینی، لبخند می زنی، ولی این نزدیکی ها و آخری ها را دیگر هرگز نمی بینی. با هر پیچ تو، آنها هم می پیچند و پشتت پنهان می شوند. جلو رویت را می بینی، و گاهی در یک پیچ، واگن های قدیم را. با آن کسی که کنارت نشسته حرف می زنی و پیش می روی. مقصد کجاست؟ تو بگو عزیزم! همچون یک موسیقی فراگیر ذهنم را بپوشان و لبخند بزن. راه درازی در پیش داریم.

۲۰ مهر ۰۱ ، ۲۳:۰۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سررا هستم:D

3

آسمان تو چه رنگ است امروز؟آفتابی است هوا یا گرفته است هنوز؟؟

 

+آسمان اینجا آسمان شهر خودمان که میدونیم پراز ستاره س؛آفتابیه و پاییزی اما.. اسمون دلت که گرفته باشه همه جا دودیه..خاکستریه...فرق نمیکنه کجای دنیا باشی دل خوش سیری چند؟

+می دونی ایندل با ما چ بازی ها دارد؟

نشسته ام به اخبار نگاه میکنم ،سیاه نمایی ،لاپوشونی،دروغ و..تاکی؟

 

 

۲۰ مهر ۰۱ ، ۱۲:۳۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سررا هستم:D

۲

its blAmazing, when somebody loves dolma so much he/she says : la dolma bem❤️

۲۰ مهر ۰۱ ، ۱۲:۲۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سررا هستم:D