مث خفه گی در یه قاشق آب): 🥄🚰

:)

تو چهار راه شبرنگ آقایی جلوشو میگیره از عابر بانک موجودی کارتشو بگیره

موجودیش خالیه ناراحتیشو میبینه شماره کارتشو میاره و همونجا دویست تومن کارت به کارت می کنه براش، صداش میزنه و میگه اشتباه زدم دویست تومن توشه

+اون اقا خودش وضعیت مالیش تو مضیقه‌س

+به نام انسانیت

۳۰ دی ۰۲ ، ۱۵:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سررا هستم:D

شانس گل و بلبل

ببین یعنی یه شانس گ*وهی دارم که دست به طلا بزنم میشه پوست پیاز، یعنی ارزو به دل از دنیا می‌رم تا یه چیزی با اون چه که فکرشو می‌کنم هماهنگ باشه، همش گند زده میشه با فکر هام، به پیش بینی های احمقانه‌ی پر از امید و دل‌خوشی، اونم من که خاک تو سر من

۲۶ آذر ۰۲ ، ۰۲:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سررا هستم:D

عادت

دقیقا اونجا اعتقاداتمو به خدا و قران و اسلام از دست دادم که گفته بود ان مع العسری یسری پس از هر سختی آسونی هست. اما واقعیت پس از هر سختی یه سختی کمر شکن تره که میشه عادت عادت و یادت میره چقدر داری زیر این فشار له و لورده میشی زیادی حرف کلیشه ای شده اما بازم اینجا می‌نویسم:

چ تلخ است قصه‌ی عادت

۰۶ آبان ۰۲ ، ۱۳:۰۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سررا هستم:D

پ

N چندمین بار

نمی تونم نمی تونم

۰۱ آبان ۰۲ ، ۱۸:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سررا هستم:D

دد

هیچ وقت اما هیچ وقت بابامو دوست نداشتم 

۲۴ مهر ۰۲ ، ۱۷:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سررا هستم:D

مای لایف

من ترک نیستم امازبان ترکی یاد گرفتم واسه روزی که مهاجرت می‌کنم و چند روزی تو استانبول میمونم(زبان انگلیسی که همچنان تق و لق بلدم:<))آینده نگری رو😬

+واسه روان شدن زبانم گفتن فیلم و سریال ترکی رو زیاد ببین، دختر در آینه رو دیدم و حقیقتا پر هام ریخت از این میزان شباهت به زندگیم..با یه فرق کوچک، پدر داستان به اندازه مادر داستان بد جنس نیست.

 

۰۴ مهر ۰۲ ، ۱۸:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سررا هستم:D

Seni yoluna olurum

سکوت سکوت سکوت سکوت سکوت
لبخند زدن به هر چیزی، خندیدن و شادی کردن، به روی خود نیاوردن
ادم تو داریم دلم نمیخواد کسی قلبمو بخونه و احساساتم به نمایش در بیاید
واسه همینه اکثرا یا سکوت می کنم یا با مسخره و لبخند ماجرا رو تموم می کنم
+مثل تموم این روزا، تیغ گرفتم دستم، مغزم می گفت بزن قلبم گریه کنان میگفت نه نه دلم نمی آید این زندگی لعنتی و کوفتی و اشغال رو هنوز هم می‌خوام.حقیقتا می‌ترسم از خودم، می ترسم سر از تیمارستان، یا قبرستان دربیارم چون خودم نمیتونم خودم رو درک کنم و حرکت بعدیم رو تشخیص بدم
اهنگ مورات گویه باکان yorgunum با هندزفری و تموم صدا گوشمه و می‌نویسم، و گریه نمی کنم اما بغضی به قدر تمام ناامیدی و هیچی و پوچی ها تو گلومه و نمی‌شکنه یعنی نمی‌خوام چون ..

۰۲ مهر ۰۲ ، ۱۱:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سررا هستم:D

بیوتیفول لایف

دارم زیر فشار روحی، روانی، فشار خانوادگی، اقتصادی، سیاسی و کلا همه هر نوع فشاری له میشم. این میزان اشک که تو چشم جمع میشه و مقابله می‌کنم با پایین اومدنش، این بغض خفته در گلو و این نفسهای عمیق، این گرفتن گوشها و زیر لب شمردن شماره ها،زیر دوش گریه کردن، خفه کردن جیغ های فجیع با بالش، رسیدن به بی هدفی و نا امیدی و هیچی مطلق، فکردن به خودکشی با تیغ یا قرص، فرار کردن شبانه، این....
+این غصه ها رو یادم بمونه،شاید روزی...
۳۱ شهریور ۰۲ ، ۲۲:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سررا هستم:D