مث خفه گی در یه قاشق آب): 🥄🚰

خدا جون

خدا جون زیبا در بیاد 

__ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اوج درموندگی و بی خبری انتظار از رنگ موی فیونا این جمله بالا رو نوشتم. من دیروز طی یک حرکت خفن و هندی  با اعتماد به نفس کاذب رفتم به فیونا گفتم موهات رو رنگ نزن تا منم بیام،(چ غلطها:() از اونجایی که اولین بار بود پودر دکلره رو خریده بود بهم گفت باشه بیا و منم با توجه به فیلم های اینستا و نت بسم الله گفتم و موهاشو  دکلره گرفتم و بعد رنگ موی " نسکافه ای "رنگ رو بهش زدم و منتظر موندیم رنگ بگیره.. نیم ساعت بعد رفت موهاشو بشوره افتضاح شده بود... یه تیکه نسکافه ای، یه تیکه زرد عقدی، یه تیکه قهوای یه تیکه نارنجی جیییغ، اصن افتضاح افتضاح..به شخصه خیلی ناراحت شدم.. فیونا بهم اعتماد کرده بود و ما منتظر یه رنگ حرفه ای بودیم که اینجوری شد ینی آرزو داشنم اون لحظه محو بشم:(((((با فیونا دیدیم که این رنگ افتضاحه، از تیوپ های رنگ موی قبلیش رنگ سیاه داشت، گفتم بیا موهات رو رنگ سیاه کن حداقل ساده بشه اون زرد و نارنجی مو رو بپوشونه، و زدیم... موهای یه زن که فردا بعد یه قرن یه عروسی از طرف خانواده خودش دعوته سیاه پر کلاغی شد.. خودش حالش گرفته شده بود آرسام از اون طرف بی پوشک ریده بود به تموم کل موکت اتاق اون طرف هم من دستم سیاه سیاه شده بود خرابکاری پشت خرابکاری.. ینی اتفاق از این خجالت بار تر برام نیافتاده بود تا حالا.. از دست خودم بی نهایت عصبی بودم من اخه به عمرم رنگ مو گرفتم که اینجوری قاطی میشم؟ ینی یه دست کتک برام کم بود:( فیونا فهمید که خیلی ناراحت شدم و حتی چند باری ازش عذر خواهی کردم خیلی خانومانه و محترمانه با این که اعصاب خودش هم خورد بود گفت مشکلی نیست و مقصر تونیستی اما اون عذاب وجدانه الان هم باهامه.. از ناراحتی و فکر کردن به موهای فیونا دو سه تا تار موی سفید از تو موهام پیدا شد این صبح🫠همسر فیونا که برادر منه متنفرههههههه از رنگ کردن مو و عاشق رنگ سیاه موئه و خوش خوشان اون بود وسط این همه دست گل به آب دادن😔😂

 

مادرم عاشق اینه که من خراب کاری کنم اون بهم بخنده و طعنه بزنه و سبکم کنه... ازش متنفرم ازشون متنفرم... نفرت سیاه

دستهامو با جوش شیرین و مایع ظرفشویی، با سرکه، با خمیر دندان، نفت، آبلیمو‌، روغن چرخ، کوفت و درد و مرض و زهرما ی شستم اما بازم سیاهه:(

 

+چرا وقتی من ناراحتم خانواده ام خوشحال ترین روزشونه؟  این صرفا به دیشب مربوط نیست به کل بیست و سه سال زندگیم مربوطه:/

 

۰۳ اسفند ۰۱ ، ۲۲:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سررا هستم:D

لولو

اونقدری که من دلتنگ لولو هستم یعقبوب دلتنگ یوسف بود:) همین میزان=) 

۰۳ اسفند ۰۱ ، ۱۲:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سررا هستم:D

mom

این میزان نفرت و بیزاری م از مامان واقعا داره خودمو میترسونه:/

۰۳ اسفند ۰۱ ، ۰۹:۵۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سررا هستم:D

ماچین

فیونا امروز و دیروز و پریروز رو رفته بود خرید واسه عروسی یکی از فامیلهای مامانش و خب امروز به نسبت روزهای دیگه اش خرید خوبتری داشت و خوشحال بود و با خوشحالی از خرید ها و خیاطش حرف میزد و حتی منو برد تو کالای بهداشتی نزدیک خونه امون رنگ موش رو انتخاب کنم، خلاصه همه چی خوب بود تا زنگ زدن بهش و گفتن ماشین خونه خاهرش رو دزدیدن.. خیلی ناراحت شدیم همهگی مون چون این تابستون ماشین ما رو دزدیده بودن و با پوست و استخوان درکش کردیم و حتی به خونه خاهرش زنگ زدیم و بهشون دلداری دادیم که پیدا میشه، حتی فاذرم زنگ زد به اون پلیسی (یا افسر) که ماشین اش رو پیدا کرده بود و در جریانشون گذاشت، فیونا هم که از ناراحتی چند رنگ رو عوض کرده بود رفت خونه خاهرش.میدونید خیلی برام پیش اومده وسط خوشحالی هام اینجوری اتفاقات یهویی بر*ینه به حالم واسه همین دعا کردم حال فیونا گرفته نشه با این اتفاق یهویی:(  من آدم سختی ام میتونم بگم گریه ام سالی یک باره و ابراز احساسات ندارم اما از ته دلم داشتم دعامیکردم کاش پیدا بشه، و یاد اون دو روز بی ماشینی خودمون و دردسر هاش می افتادم که فیونا زنگ زد و گفت  پیدا شده،(: منو بگو انگار ماشین خودمو دزدیده بودن و پیدا شده بود جوری که نفس راحتی کشیدم و خوشحال شدمD: اما می دونید چیه وقتی ماشین ما دزدیده شده بود کسی به فکر ما که اینجوری به فکر دیگرون هستیم نبود... خوبی  الان جوری شده که آدم نمی دونه انجام بده یا نه

 

+سینمایی" مادر و پسر "رو دیدم و عمیقا دلم فرزند خوندگی میخاد که تموم محبتم رو خرجش کنم بی منت:)) البته بگم که قابلیت جرررررر دادن مادر فیلم رو داشتم اگه تو واقعیت بود:-// ولی یه جاهایی" یه کوچولو فقد یه ذره"درکش کردم)): 

+روز جهانی زبان مادریه و عمیقا خوشالم که زبون مادریم رو میتونم بنویسم و بخونم و بفهمم با هر یازده تا گویشش (فهمیدید زبان مادریم رو یا بیشتر بگم ازش:=)) 

۰۳ اسفند ۰۱ ، ۰۰:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سررا هستم:D

مقایسه

آقا مقایسه سَمه! مقایسه زندگیت با زندگی دیگران آدمو مسموم میکنه واقعا(:

۰۲ اسفند ۰۱ ، ۲۳:۵۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سررا هستم:D

اما خواب خوبه:]

بیداری چه مزیتی برامون داره که نمیخوابیم؟! چی بهتر از رهاییه واقن!؟ چی بهتر از خواب که باعث پروازه و پرواز که دور میکنه آدمو از لجنه زمین (=

۰۱ اسفند ۰۱ ، ۱۳:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سررا هستم:D

زمان

زمان خیلی بی رحمه!همینجوری داره به سرعت میره و ما صاف ایستادیم و داریم گذر عمر رو میبینیم..دور از هر هیجان و نشاط جوانیی...

۰۱ اسفند ۰۱ ، ۱۳:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سررا هستم:D

دلخوشی

از دلخوشی های زندگی میتونم به "هیچی:/" اشاره کنم .

۳۰ بهمن ۰۱ ، ۱۸:۱۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سررا هستم:D